سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 39436
 
برگ زرد
 
گفتگوی چهار شمع
نویسنده: دانیال قنبری(سه شنبه 87/5/8 ساعت 11:31 عصر)
 

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »
شمع دوم گفت: « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. » چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.
بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم.



نظرات دیگران ( )

ذره ای هوای بهشت در سینه ها !
نویسنده: دانیال قنبری(سه شنبه 87/5/8 ساعت 11:29 عصر)

 

 

دنیا دریاست ما دایم توی آن دست و پا میزنیم . شنا بلد نیستیم . تازه اگر بلد باشیم با این همه گوی سنگی و سربی که به پا بسته ایم , کاری نمیتوانیم بکنیم . هی فرو میرویم و فرو میرویم و فروتر . هر دلبستگی یک گوی است و ما هر روز وابسته تر و دلبسته تر میشویم و هر روز سنگین تر . هر روز پایین تر و این پایین , تاریکی است و وحشت و بی هوایی , اما اگر هنوز هستیم و هنوز زنده ایم از این بابت آن یک ذره هوایی است که از بهشت در سینه مان جا مانده است . دریانوردی به من گفت : دل بکن و رها کن . این گوی ها را از دست و پا باز کن که سنگین شده ای . سنگین که ته نشین می شوی , سبکی بیاموز . سبمی تو را بالا خواهد کشید . می گویم :نمی توانم که هر گوی دلیلی است به من , به بودنم . یک گوی سواد است و آموخته ها , یک گوی مکان است و موقعیت و مقام . یک گوی باور دیگران است . یک گوی باور خودم . گویی عشق و گویی تعصب و ....... دریانورد میگوید : اما آن که نمی بخشد و نمیگذرد و از دست نمیدهد , تنها پایین میرود و حرص , کوسه ای است که آن پایین دریدن آدمی را دندان تیز کرده است . پس ببخش و بگذار و از دستت رها کن . اگر به اختیار از دست ندهی به اجبار از تو میگیرند و تو مدانی که مردگان بر آب می ایند , زیرا آن چه را باید از دست بدهند از دست داده اند , به اجبار از دست داده انداما کاش آدمی تا زنده است لذت بی تعلقی را تجربه کند . دنیا دریاست و آدمی غریق , اما کاش می آموخت که چگونه بر موج های دنیا سوار شود . دریانورد این را گفت و بر موجی بالا رفت . چنان به چستی و چالاکی که گویی دریا اسب است و او سوار کار . من اما از حرف های دریانورد چیزی نیموختم , تنها گویی دیگر ساختم از تردید به پایم آویختم . من چنین کردم تو اما چنین نکن .



نظرات دیگران ( )

راز گل سرخ
نویسنده: دانیال قنبری(سه شنبه 87/5/8 ساعت 11:22 عصر)

 

ـ مامان! ـ بله؟!

ـ مامان اون پیره‌مرد دیوونه‌ست؟!

ـ آره مامان جون.

پیرمرد باز هم به تیر چراغ برق آب می‌داد. او هر روز در موقع مشخصی با یک آب‌پاش به تیر چراغ برق آب می‌داد

و سپس در هیاهو و شلوغی خیابان، روی صندلی‌اش می‌نشست و به نقطه‌ای زیر تیر چراغ برق خیره می‌ماند

، گویی منتظر واقعه‌ای بود.همه او را دیوانه می‌پنداشتند؛ حتی گاهی بچه‌ها به او سنگ پرتاب می‌کردند

 و کلماتی تند و زننده نثار روزهای بی‌کسی و تنهایی او می‌نمودند. اما آن روز با همه روزها فرق می‌کرد

. صندلی کنار تیر چراغ برق خالی بود و رنگ و رویش از عمر طولانی‌اش حکایت می‌کرد

 و غیژ غیژ پایه‌اش نوایی دلنشین به سکوت غیرمنتظره خیابان می‌داد اما دلنشین‌تر از آن گل سرخی بود

 که در زیر چراغ برق سر از خاک بیرون آورده بود. حال به این می‌اندیشم که پیرمرد دیوانه نبود

. او دل‌زنده‌ای بود که به حیات دوباره آن خاک مرده ایمان داشت. ای کاش پیرمرد آنجا بود؟!



نظرات دیگران ( )

یاد گرفته ام که .....
نویسنده: دانیال قنبری(سه شنبه 87/5/8 ساعت 11:18 عصر)
 

?. بهترین کلاس درس جهان ، پای حرف بزرگتر نشستن است .

?. آرامش بخش ترین احساسات ، از نگاه کردن به بچه ای آرام در آغوش مادر خوابیده به وجد می آید .

?. مهربان بودن ، مهمتر از بر حق بودن است .

?. هرگز نباید هدیه کودکی را رد کرد .

?. اگر نتوانستم برای کسی کاری انجام بدهم  حداقل برایش دعا بکنم  .

?. گاهی همه نیاز یک انسان ، دستی نگه دارنده و قلبی فهیم است .

?. همیشه از خداوند برای مایحتاجمان سپاسگزار باشیم .

?. اتفاقات و حوادث روزمره ، زندگی را بسیار زیبا و تماشایی میکنه .

?. در زیر ظاهر و پوسته ی به ظاهر سخت هر کس ، شخصیتی وجود دارد که شیفته ی قدردانی است .

??. شتاب من برای چیست ؟ در حالیکه خداوند نیز همه کارها رو در یک روز انجام نداده است .

??. غفلت از حقایق ، آنها را تغییر نخواهد داد .

??. با در میان گذاشتن راز خود با هر کسی ، تنها به او اجازه میدهیم تا به ما آسیب برساند .

??. نه زمان بلکه عشق ، مرحم همه زخم هاست .

??. آسانترین را برای رشد و تعالی ، دوستی با افراد باهوش و ممتاز است .



نظرات دیگران ( )

گفتگو با خدا
نویسنده: دانیال قنبری(سه شنبه 87/5/8 ساعت 10:11 عصر)

از خدا خواستم تا دردهایم را التیام بخشد

خدا پاسخ گفت:

مخلوق من ! هر دردی را درمانی است و این تو هستی که باید درمان دردهایت را بجویی

از خدا خواستم تا جسم ناتوان مرا توانایی بخشد

خدا پاسخ گفت:

آفریده من آنچه باید تکامل یابد روح توست جسمت تنها قالب گذراست

از خدا خواستم تا به من صبر عنایت کند

خدا پاسخ گفت:

بنده قدرتمند من! صبر حاصل سختی است عطا شدنی نیست بلکه آموختنی است

از خدا خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد

خدا پاسخ گفت:

نازنین من به تو موهبت بسیار بخشیدم شاد بودن با خود توست

از خدا خواستم تا رنج هایم را کاستی دهد

خدا پاسخ گفت:

مخلوق صبورم بهای رنج تو دوری از دنیا و نزدیکی به من است

از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد

خدا پاسخ گفت:

پرور روح تو با تو اما آراستن آن با من

 

 

به خاطر داشته باش در مسیر عشق ورزیدن به من

به مقصد دوست داشتن دیگران خواهی رسید

 



نظرات دیگران ( )

عشق به 12 زبان جهان
نویسنده: دانیال قنبری(جمعه 87/4/21 ساعت 12:22 صبح)

ارمنی: عشق اقیانوس وسیعی است که دو ساحل را به یکدیگر پیوند می دهد.





 









اسپانیایی :عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند ترخواهد بود.





 









پرتقالی: عشق گلی ست که دو باغبان آن را می پرورانند.





فرانسه: عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد.





 





یونانی:زندگی بدون عشق بی معنی است و خوبی بدون عشق غیر ممکن است.





 





روسی:عشق مثل هوایی ست که استشمام میکنیم...آن را نمی بینیم...اما همیشه احساس و مصرفش می کنیم و بدون آن خواهیم مرد.





 





انگلیسی:عشق گلی است که در زمین اعتماد می روید.





 





ایتالیایی:عشق یعنی ترس از دست دادن تو...





 





آلمانی:سئوال هر چه که باشد...جواب..عشق است..





 





هندی:وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید...آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافی ست..





 





سوئدی:زمانی که همه چیز افتاده است..عشق آن چیزی است که پا بر جا می ماند...





 





فارسی:عشق آن است که همه خواسته ها را برای او آرزو کنی....


 


پس الان ارزو می کنم به همه ی خواسته هات برسی




نظرات دیگران ( )

چت با خدا
نویسنده: دانیال قنبری(جمعه 87/4/21 ساعت 12:19 صبح)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفتی: فانی قریب
     .:: من که نزدیکم (بقره/
186) ::.



گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
     .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و
با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.



گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
     .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/
22) ::.



گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
     .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/
90) ::.



گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟     
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
     .:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/
104) ::.



گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی:
الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
     .:: (ولی)
خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3 ) ::.



گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ 
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
     .:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/
53) ::.



گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
     .:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/
135) ::.



گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم!  ...  توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
     .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/
222) ::.



ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک     
گفتی: الیس الله بکاف عبده
     .:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/
36) ::.



گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:



یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.::
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/41-43) ::.




نظرات دیگران ( )

دلتنگی های این دل دیوون
نویسنده: دانیال قنبری(جمعه 87/4/21 ساعت 12:15 صبح)

در کنار ساحل دریا قدم میزدم به یاد تو ، موجها می آمدند به کنارم و میرفتند،


 


 اما تو نبودی!


تو نبودی اما یادت در قلبم بود ، تو نبودی اما به یاد تو در کنار دریا قدم میزدم...


 


لحظه باریدن باران ، تنهای تنها در زیر قطره های باران قدم میزدم اما تو نبودی !


 


تو نبودی ولی باران بود ، باران یاد تو را در دلم زنده کرد !


 


شاید این یک آغاز بود ، آغاز دلتنگی ها ، شروع آرزوهای در کنار تو بودن !


 


لحظه غروب که رسید یاد تو در دلم غوغا به پا کرد و چشمهایم به یاد تو بارانی شد!


 


کاش در کنارم بودی ، آن اشکها را تنها تو میتوانستی از روی گونه هایم پاک کنی!


 


آن دستهای سرد را تنها تو میتوانستی با دستهای گرمت گرم کنی !


 


لحظه های دور از تو بودن میگذرد اما خیلی دیر ....


 


لحظه ها میگذرد و سهم دلم از آن دلتنگیست !


 


از دلتنگی تو چند قطره اشک و یک دل پر از درد دل به جا می ماند !


 


همین که به عشق تو زنده ام برای من یک دنیا با ارزش است!


 


این اشکهایم ، دلتنگی هایم ، غصه هایم فدای آن عشق پاکت !


 


عشق تو آنقدر مقدس است که به خاطر آن جانم نیز فدایش خواهم کرد !


 


هر جا که بدون تو باشم شکی نیست در آن که یک دلتنگم!


 


هر جا که باشیم ، با هم و در کنار هم مطمئن باش که خیلی خوشبختم!


 


ساحل دریا یادگاری بود از دلتنگی هایم ، لحظه باریدن باران خاطره ای بود از


 


عشقم و غروب که رسید یادگاری از چشمهای خیسم به جا ماند !


 


تو باشی همه چیز زیباست، دیگر دلتنگی در دلم نیست ، تو هستی و یک دنیا


 


خوشبختی!


 


تو را با تمام غم ها و غصه های دنیا ، دلتنگی ها و اشکهایم میخواهم عزیزم



نظرات دیگران ( )

تصویر عشق
نویسنده: دانیال قنبری(پنج شنبه 87/4/13 ساعت 10:18 صبح)

هر که بود از هر جا مهربانتر از ما بود


صاف و ابی و روشن چون زلال دریا بود


می زدود از عالم اضطراب تنهایی


گرچه در میان ما خود همیشه تنها بود


چهره و ردایش سبز رویش دعایش سبز


دست مهربانش سبز مثل سرو و افرا بود


بین (( چگونه مردن )) را عاشقانه مردن را


گرچه او نمی میرد او که خود مسیحا بود


اسمان دو چشمانم کودکانه می گرید


در رثای چشمی که روشنای شبها بود



نظرات دیگران ( )

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
گفتگوی چهار شمع
ذره ای هوای بهشت در سینه ها !
راز گل سرخ
یاد گرفته ام که .....
گفتگو با خدا
عشق به 12 زبان جهان
چت با خدا
دلتنگی های این دل دیوون
تصویر عشق
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
|  Atom  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |


|| مطالب بایگانی شده ||
نوشته

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
برگ زرد
دانیال قنبری

|| لوگوی وبلاگ من ||
برگ زرد
|| لینک دوستان من ||
علی رضا
به نام خالق عشق
دوستیابی
کمیابترین عکس ها
زنده باد روز سبز
دوست یابی
اگه میخوای کل کل کنی بیا انجا
فیلتر شکن
محاسبه درصد فضولی
فال حافظ
فال عشق
تست روانشناسی
تست خود شناسی
تست روانشناسی رنگها
تست اعتماد به نفس
تست شخصیت
بازی های موبایل
نرم افزارهای موبایل
تم ها و کلیپ های موبایل
گوگل و یاهو
اینترنت مجانی
آموزش ساخت ایمیل
دانلود بازی های کامپیوتر
هک و ضد هک در اینترنت
آموزش چت کردن یاهو مسنجر
گالری عکس های گوناگون
عکسهای ترسناک
عکس های خون آشام .خورده شدن خون انسان ها توسط خوناشام
ورود زیر 17 سال ممنوع عکس های واقعا ترسناک
|| لوگوی دوستان من ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو