هر که بود از هر جا مهربانتر از ما بود
صاف و ابی و روشن چون زلال دریا بود
می زدود از عالم اضطراب تنهایی
گرچه در میان ما خود همیشه تنها بود
چهره و ردایش سبز رویش دعایش سبز
دست مهربانش سبز مثل سرو و افرا بود
بین (( چگونه مردن )) را عاشقانه مردن را
گرچه او نمی میرد او که خود مسیحا بود
اسمان دو چشمانم کودکانه می گرید
در رثای چشمی که روشنای شبها بود